اینکه ارث چیز خوبی است و حتی از شیر مادر هم حلال تر می باشد حرفی در آن نیست. اما به نظرم میراث چیز خطرناکی است. چرا که این قابلیت را دارد که آدمی را تبدیل به میراث خوار نماید و این در فرهنگ ما که آن را مترادف با « مفت خور» یا « ارث خور» می داند چندان دلچسب نمی باشد. البته این یک روی قضیه است، این ارث می تواند آدمی را « میراث دار» نیز نماید که این تعریف کاملاً محترمانه ای است. میراث دار ممکن است از آنچه به او ارث رسیده بکاهد اما به ثروت آینده برای یک وارث دیگر خواهد افزود و آنچه که به دست می آورد حتماً کمتر از مال فرو گذاشته نیست.
اینها که گفتم می تواند مصداقی برای کشورمان باشد. کشوری که خیلی عزیز است و عاشقانه آن را دوست داریم و حاضریم تا سرحد جان برای سربلندی و پیشرفت آن تلاش نماییم. ما وارثان دانش و هنر گذشتگانیم. صاحب تجربه بزرگانی همچون " ابوعلی سینا، زکریای رازی، خواجه نصیر الدین طوسی، ابن هیثم، ابراهیم خیامی، ابوسعید ضریر جرجانی، قطب الدین شیرازی، ابوالرضا عباس بوزجانی، ابو الفتح اصفهانی، غیاث الدین جمشید محمد طبیب، بدیع اسطرلابی، بها الدین عاملی، ابو منصور موفق، محمد بن احمد کاتب خوارزمی، فضل بن حاتم نیریزی، ابو سعید احمد سنجری، ملا هادی سبزواری، استاد حمید لاهوری، کمال الدین بهزاد، محمد غفاری[ کمال الملک]، علی اکبر دهخدا، محمد معین، مهرداد اوستا، علامه محمد تقی جعفری، رسام عرب زاده، محمود فرشچیان، فریدون شهنواز، محمد شجریان، جواد معروفی، غلامرضا تختی، محمود نامجو، عزت الله انتظامی و یا شهدای بزرگواری نظیر عباس دوران، حسین خلعتبری، ابراهیم همت، حمید باکری" و ... که جهان در مقابل علم، هنر و شجاعت آنان سر تعظیم فرود آورده هستیم. اینها نسل پیشین ما هستند که داشته های امروز ما از کاشته های دیروز آنها است. اما ما امروز برای آیندگان چه خواهیم کاشت؟ کدام افق نوینی را برای آنان خواهیم گسترانید؟ کدام رسم زمانه و شور عاشقانه در کارهایمان پیداست؟ روش کارمان، شیوه مدیریت مان، فرهنگ مان و ... چقدر فراگیر است؟ به نظم چقدر اعتقاد داریم؟ برنامه ریزی چقدر در کارهایمان دخیل است؟ به میراثمان، به داشته هایمان چقدر بها می دهیم؟
پاسخ به سوالات بالا بر عهده شما، اما امیدوارم بعد از پاسخ به سوالات به روشنی نتیجه بگیرید که بعد از همه سال هایی که کار و فعالیت کرده اید، میراث دار این کشور بوده اید یا میراث خوار آن؟!