همینجوری نوشت

یادداشت های پراکنده برای موضوعات پراکنده

همینجوری نوشت

یادداشت های پراکنده برای موضوعات پراکنده

چند روز پیش در محضر بزرگواری بودم که از اعمال و نیات انسان ها و تأثیر آن بر حیات دنیوی و اخروی شان بسیار سخن گفت. او صحبت هایش را با تجربیات زندگی شخصی اش همراه ساخت و گفت علیرغم اینکه در دنیا مال و منال زیادی ندارد اما از زندگی اش راضی است و از آن لذت کافی می برد. او می گفت اغلب ما آدم ها در زندگی شخصی مان در حال پس دادن تاوان حرکتی هستیم که شاید سال ها قبل صورت دادیم و اصلاً هم گمان نمی بردیم که روزی به حساب آید. او می گفت این دنیا محل عمل و عکس العمل است. برایمان محل آزمون است و همه ما تحت امتحان و محاسبه هستیم. 

شاید شما هم تجربه کرده باشید کسانی را که کار و کاسبی و رزق و روزی شان به قاعده نیست. ظاهر امر نشان می دهد که باید مستأصل باشند، اما بهترین ها را دارند و بهترین ها قسمت شان می شود. انگار همیشه دست خدا بالا سرشان است و کارشان، پولشان و زندگی شان همه برکت است و از آن بلاهای محاسبه نشده هیچگاه شامل حالشان نمی شود و حضور خدا را در جای جای زندگی شان می توان حس کرد.

راستش را بخواهید، الان که این یادداشت را می نویسم پشتم می لرزد که گاهی چقدر ساده می گذریم از کنار تمام آن قاعده های آینده ساز یا آینده خراب کن که مقابل چشم مان است و نمی بینیم. شاید مروری دوباره بر تمام آنچه که در زندگی مان انجام می دهیم لازم باشد. اینکه گاه چه ساده بهانه هایی  برای خوب نبودن و گره از کار خلق الله باز نکردن می تراشیم و فردا روز که همین ها گریبانمان را گرفت زبان به گلایه می گشاییم که خدایا مگر ما چه کرده ایم؟ چقدر تحمل امتحان تو را داریم؟ چرا ما را فراموش کردی و قس علیهذا ...

بد نیست دوباره سری به خودمان بزنیم ! 

۹۵/۰۴/۱۱

نظرات  (۸)

بسیارر زیبااااااااااااااا.
ایها الناس جهان جای تن آسایی نیست          مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست
خفتگانرا چه خبر زمزمه مرغ سحر                  حیوان را خبر از عالم انسانی نیست
طاعت آن نیست که سر بر خاک نهی پیشانی   صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند           مرد اگر هست به جز عارف ربانی نیست
با تو ترسم نکند شاهد روحانی روی                که التماس تو به جز راحت نفسانی نیست
خانه پر گندم و یک جو نفرستاده به گور           برگ مرگت چو غم برگ زمستانی نیست
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند               بانگ و فریاد بر آری که مسلمانی نیست
یک نصیحت ز سر صدق جهانی ارزد              مشنو ار در سخنم فایده جانی نیست
سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی              به عمل کار برآید به سخندانی نیست
یا رب از نیست به هست آمده از صنع تو ایم    و آنچه هست از نظر علم تو پنهانی نیست
نا امید از در لطف تو کجا شاید رفت               تو ببخشای که درگاه تو را ثانی نیست 
دست حسرت گزی ار یک درمت فوت شود      هیچت از عمر تلف کرده پشیمانی نیست
متاسفانه نگارنده عزیز کاملا حق با شماست ، مدتهاست که ما - کلیت جامعه را عرض می کنم - به ظاهرسازی می پردازیم و این خصیصه کم کم دارد جزو خصوصیات فرهنگی ما می شود .
 جانا سخن از دل ما گفتی,
شیری که خوردی حلالت باد.
 فرهنگ حال حاضرمون نیازمند یک بازنگری اساسیت چه در تعاملاتمون با یکدیگر ،چه در حفظ محیط زیستمون و چه در موردی که ذکر شد
سلام
جانا سخن از جانب ما میگویی. الان هر چی زرنگ تر(ریاکار تر) محترم تر و عزیزتر!!!
 کاش این حرفها عملی میشد.
 شما را خیر بدهد انصافا جالب بود