در اینکه ما ایرانی هستیم و کشورمان را عاشقانه دوست داریم جای تردیدی نیست. اما قبول دارید که همین ما در بعضی شرایط، زیادی ایرانی می شویم و به اصطلاح شور ایرانی بودن را در می آوریم؟ مثلاً در مسیر حفظ سنت ها و رسوم ایرانی _ از جمله عید نوروز و خریدهای مفصل و تعطیلات طولانی بی منطقش_ ما یک قدم از ایرانی بودنمان عقب نشینی نمی کنیم؛ یا برای برگزاری شب یلدا و پیدا کردن هندوانه و انار تحت هر شرایطی، به اندازه تمام تاریخ ایران، ایرانی هستیم و اصرار داریم که اصولاً هر چیز خوبی را به ایران و ایرانی بودنمان نسبت دهیم و گاهی حتی به خون و ریشه آریایی خودمان هم افتخار می کنیم؛ نه اینکه خدای ناکرده نژاد پرست باشیم، نه! ما اعتقاد داریم که همه انسان ها با هم برابرند و جز به تقوا به هم برتری ندارند؛ فقط ما که ایرانی هستیم برابرتر از بقیه ملت هاییم!
اما نکته ای که همیشه ذهن من را به خود مشغول کرده این است که بالاخره سطح ایرانی بودن ما کجاست؟ چطور می شود که مثلاً موقع بازدید از یک بنای باستانی، این تعصب ایران و ایرانی بودن را فراموش می کنیم و خیال می کنیم اگر به رسم یادگاری ما هم یک امضای کوچک، یک جایی از این اثر تاریخی بزنیم هویت و ایرانی بودنمان زیر سؤال نمی رود؟ یا مثلاً اگر در خریدهایمان جنس و مارک ایرانی را پس بزنیم، چیزی از ارزش های ایرانی بودنمان کم نمی کند؟ چرا فکر می کنیم اگر لا به لای حرف زدنمان چند تا کلمه خارجی را تکرار کنیم، ضربه ای به اصالت ما نمی زند؟ لابد آلوده کردن هوا و خاک شهر و روستای همین ایران هم که اصلاً ربطی به این موضوع ندارد. خیلی راحت می گوییم، ماشین خودم است، دوست دارم سوارش بشوم؛ خانه خودم هست، هر طور بخواهم می سازمش؛ یا هزاران چیز دیگر و فراموش می کنیم که تمام این کارهای به ظاهر شخصی ما بر مجموعه ای به نام ایران اثر خواهد گذاشت.
ما ایرانی های بدی نیستیم، فقط ایرانی های فراموشکار و سهل انگاری هستیم که گاهی اوقات یادمان می رود که ایران برای همه است و نه فقط برای شخص شخیص من !