همینجوری نوشت

یادداشت های پراکنده برای موضوعات پراکنده

همینجوری نوشت

یادداشت های پراکنده برای موضوعات پراکنده

چند روز پیش منزل یکی از اقوام مهمان بودم. پسر او که دانش آموز مقطع ابتدایی است مشغول انجام تکالیف درسی اش بود که زنگ منزل را زدند و پدربزرگ خانواده نیز از راه رسید. پدر بزرگ با لبخند یک جعبه مداد رنگی به نوه اش داد و گفت این هم جایزه نمره بیست نقاشی ات؛ پسر بچه جعبه مداد رنگی را گرفت و در کمال تعجب گفت بابابزرگ باز هم که از این جنس های ارزون خریدی!! همسر دوستم با سرافرازی گفت می بینی آقا جون؟ بچه های این دوره زمونه خیلی باهوش هستند. اصلاً نمی شه گولشون زد و سرشون کلاه گذاشت!! پدر بزرگ که مشخصاً دلخور شده بود چیزی نگفت و سعی کرد مسیر صحبت را عوض کند و موضوع دیگری را مطرح کرد. چند روز بعد که مجدداً دوستم را دیدم ماجرای آن شب را یادآوری کردم و گفتم که رفتار پسرش نشانه هوشمندی و باهوش بودنش نیست؛ همانطور که هدیه پدر بزرگ برای گول زدن نوه اش نبوده است. پس از آن ماجرای مادر بزرگم را برایش تعریف کردم و گفتم آن زمان که من دانش آموز ابتدایی بودم مادر بزرگم ۶۰ سالگی را پشت سر گذاشته بود. او گاهی به دیدن مان می آمد و بیشتر وقت ها به من حبه قند هدیه می داد! بار اول که به من حبه قند داد یواشکی به مادرم گفتم  حبه قند که هدیه نیست! مادرم اخم کرد و گفت مادر بزرگ تو را دوست دارد و هر چی برایت بیاورد هدیه است!  بعدها مادرم برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچه ها آرزو می کردند که بتوانند یک تکه قند کوچک داشته باشند و مادر بزرگ هنوز هم خیال می کند که قند چیز خیلی مهمی است. مادرم سپس گفت ببین؛ قندان خانه پر از قند است اما این تکه قند که مادر بزرگ داده با آنها فرق دارد، چون نشانه مهربانی و علاقه او به تو است. این تکه قند معنا دارد، قندهای توی قندان شیرین هستند اما مهربان نیستند!!

 این خاطره را نقل کردم تا به این نکته اشاره کنم که وقتی کسی به ما هدیه می دهد منظورش این نیست که ما نمی توانیم مانند آن هدیه را بخریم، منظورش کمک کردن به ما هم نیست. او می خواهد علاقه اش را به ما نشان دهد، می خواهد به ما بگوید که ما را دوست دارد و این خیلی با ارزش است. این چیزی است که در هیچ بازاری نیست و در هیچ مغازه ای آن را نمی فروشد.حالا ۳۰ سال از آن دوران گذشته و من هر وقت یاد مادربزرگم و تکه قندهای مهربانش می افتم نه تنها دهان بلکه جانم هم شیرین می شود.


* پی نوشت : عنوان یادداشت برگرفته از شعر "محمد صادق رفیع" با همین عنوان می باشد. 

۹۳/۰۹/۰۵

نظرات  (۶)

من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق
انشالله خداوند اجرتان را در آخرت دهد به امید روزی که همه ما همچین تفکری داشته باشیم
قدر شناسی و تشکر ؛ دو واژه ای که دیر استفاده میشود و از رموز موفقیت است .

آیا هرگز متوجه شده اید که بعضی ها اغلب فقط راجع به خوبی های کسانی حرف می زنند که حضور ندارند ؟ و سوال اینکه چرا به دیگران می گوئیم ؟ چرا به خود شخص نمی گوئیم ؟ چرا این حس قدر شناس بودن خود را از بین میبریم ؟
به نظر میرسد وقتی کسی میمیرد ؛‌ هرکسی چیزی در باره خوبی های او میگوید و سوال اینجاست که این مرده در زمان حیاتش چقدر از تعریف ها و خوبی هایش را به گوش خود شنیده است ؟ آیا مردم باید بمیرند تا بفهمیم آنها چقدر برایمان مهم بودند ؟

قدر شناسی ؛ آسانترین راه خشنودی دیگران است و لیکن تشکر لازمه و ضروری برای قدر شناسی است در عرض چند ثانیه با نشان دادن قدر شناسی خود ؛ حقیقتا میتوانیم ؛ روز شخصی دیگر را شاد و مفرح نمائیم .
سلام
با یه شعر مطلبم رو عرض می کنم : تو نیکی می کن و در دجله انداز ، که ایزد در بیابانت دهد باز!


یادمان باشد لطفی که دیگران در حقمان می کنند یک نعمت است. مثلا تشکر از خدا به خاطر نعمت سلامتی یا کمک کردن به نابینایی در عبوراز خیابان. اینجا ما نعمتی برای او هستیم. شکر اگر نباشد نعمت های بعدی هم تعطیل است
بعضی آدمها باعث میشن دیگران قید فرهنگ کمک کردن رو کامل بزنن,مثلا کلا خودشونو میزنن به کوچه علی چپ که اصلا پولی قرض نکردن یا انقد امروزو فردا می کنن که طرف قید پولشو میزنه,یا بعضیا انقدر طلبکارانه تقاضای کمک می کنن که آدم حس می کنه وظیفشه که کمک کنه و....